آه بازم استرس دخترانه . الان باید شروع خونریزی باشه که نیست . اوه . لعنت بر این استرس .
نمی دونم چرا اینقدر تاخیر دارم حدود یک هفته هست که از مهلتش گذشته ولی ...
درسام ... دلم میخواد درسام رو انجام بدم . با عشق زبان بخونم ولی نمی دونم چرا سراغش نمیرم .
دارم احساساتم رو کنترل میکنم . از این بابت کلی خوشحالم . دیشب تو وبلاگ (ر) نظری جنجال بر انگیز دادم . داشتیم با هم چت میکردیم که گفت لاوین ! این چه نظریه ؟ با خنده گفتم مگه چشه ؟معلوم بود کمی ناراحت شد . دوست داشتم بیشتر دعوام کنه . در حقیقت شاید ناخوداگاهم این کار رو کرد چون می دونست که دوست دارم مطمئن بشم که براش مهمم. در حقیقت از حرفاش ناراحت نشدم . همین که قسمتی از فکرش رو با کار احمقانه ام اشغال کردم کلی خوب بود .
ولی خوشحالم که محبت و وابستگی ام نسبت به اون داره کم میشه . البته در مرحله ای نیستم که اون خط های عمیق رو هم پا ک کنم ولی میدونم اگه ادامه بدم حتما خوبه . یه کمی عذاب وجدان دارم شاید دیگه نتونم حس شیرین با اون بودن رو دوباره تجربه کنم .
چند روز پیش که با دوستم داشتم چت میکردم چیزهایی گفت که تعجب من رو تا حد وحشتناکی بر انگیخت . من آدرس وبلاگم رو بهش داده بودم و تعجبم از این بیشتر شد که گفت دارم تمام وبلاگتو می خونم . کلی ذوق کردم تا اینکه چند روز پیش گفت تمام وبلاگتو به علاوه ی بیشتر نظرها خوندم ! خیلی جا خوردم . با خودم گفتم عجب حوصله ای داره . حتی نظر ها رو هم خونده . بهش گفتم برام جالبه. با این کارت خیلی خوشحالم کردی . گفت شما تو شهر ... زندگی میکنی درسته ؟ من که رسما چشمام از فرط تعجب داشت از حدقه در میومد گفتم این یکی رو از کجا فهمیدی ؟گفت از تو وبلاگت . گفتم من خودم یادم نیست کجای وبلاگم نوشتم .یادت هست کجاست ؟ اتفاقا سریع لینک آن پست را برام فرستاد و من دیدم درست میگه . آخه می دونید من اسم شهر واقعیم رو تو چت نمیگم . چون شهرمون نسبتا کوچیک هست و نمی خوام مشکلی ایجاد شه .
بنده خدا این وسط کلی هم معذرت می خواست که فضولی کرده و این حرفا . گفتم نه اصلا اشکالی نداره . اتفاقا خوب کاری کردی . گفت می خواستم بیشتر بشناسمت .
می دونید خیلی کارش واسم عجیب و خوشحال کننده بود . قبلا یکی از آرزوهام این بود که دوستایی که واسم مهمن تمام وبلاگم رو بخونن تا من رو بیشتر بشناسن . ولی متاسفانه این امر محقق نشد- حتی از بهترین دوستم که انتظار داشتم این کار رو کنه - و منم دیدم توقع بی خودیه و بی خیالش شدم . آخه می دونید اگه کسی واسم خیلی مهم باشه تشنه ی شناختنش میشم . به هر وسیله ای که شده سعی میکنم بیشتر بشناسمش و اگه وبلاگ داشته باشه که چه بهتر. تمام آرشیوشو می خونم حتی نظرات رو هم نیگا میکنم . و این کار رو سه بار انجام دادم که کامل ترین آن وبلاگ بهترین دوستم (ر) بود که حتی نظرهایش در وبلاگهای دیگه رو هم خوندم.
من وبلاگ شخصیم رو طوری نوشتم که هرکسی اگه از اول شروع کنه بخونش خیلی چیزا رو درباره ی من کشف میکنه . جون خیلی جاها بی پروا درباره ی عمیق ترین احساس هایم و واکنش هایم نوشتم . مخصوصا اوایلش .
اگه فرض رو بر این بگیرم که اون هم دیدگاهش مثل من باشه پس باید کلاهم رو از خوشی بندازم هوا.مگه نه ؟
هنوز تو تقسیم بندی وبلاگ واسه مطالبم موندم. احتمالا یه وبلاگ دیگه با اسم توصیه خونه می زنم تا توصیه ها رو به اونجا منتقل کنم .بعد این جا باشه واسه توصیه های منحصرا خانومانه و بعد هم حرفای دلم که نمیشه تو اون یکی وبلاگام نوشت . فکر کنم این جوری بهتر باشه .
فعلا سرگرم تحقیق واسه خرید ماشین 206 اس دی هستیم . بچه ها اگه کسی هست که در مورد اس دی مخصوصا ورژن 1 و 20 و 6 اطلاعات و نظری داره، بگید ممنون میشم.