آه بازم استرس دخترانه . الان باید شروع خونریزی باشه که نیست . اوه . لعنت بر این استرس .
نمی دونم چرا اینقدر تاخیر دارم حدود یک هفته هست که از مهلتش گذشته ولی ...
درسام ... دلم میخواد درسام رو انجام بدم . با عشق زبان بخونم ولی نمی دونم چرا سراغش نمیرم .
دارم احساساتم رو کنترل میکنم . از این بابت کلی خوشحالم . دیشب تو وبلاگ (ر) نظری جنجال بر انگیز دادم . داشتیم با هم چت میکردیم که گفت لاوین ! این چه نظریه ؟ با خنده گفتم مگه چشه ؟معلوم بود کمی ناراحت شد . دوست داشتم بیشتر دعوام کنه . در حقیقت شاید ناخوداگاهم این کار رو کرد چون می دونست که دوست دارم مطمئن بشم که براش مهمم. در حقیقت از حرفاش ناراحت نشدم . همین که قسمتی از فکرش رو با کار احمقانه ام اشغال کردم کلی خوب بود .
ولی خوشحالم که محبت و وابستگی ام نسبت به اون داره کم میشه . البته در مرحله ای نیستم که اون خط های عمیق رو هم پا ک کنم ولی میدونم اگه ادامه بدم حتما خوبه . یه کمی عذاب وجدان دارم شاید دیگه نتونم حس شیرین با اون بودن رو دوباره تجربه کنم .
سلام
بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هرسال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد